• کتاب «رویای نیمه شب»، منتخب هشت‌بهشت

    معاونت فرهنگی سازمان جهاد دانشگاهی تهران، کتاب «رویای نیمه شب»، اثر مظفر سالاری را برای مسابقه کتابخوانی هشت‌بهشت و مطالعه دانشجویان انتخاب کرده است.به گزارش روابط عمومی سازمان جهاد دانشگاهی تهران، رویای نیمه شب، رویایی است از جنس عشق که در فضای مذهبی شهر…
  • آزمون کتاب «سه‌دیدار با مردی که از فراسوی باور ما می‌آمد»

    آزمون در روز جمعه 27 بهمن ماه از ساعت 9 صبح الی 24 در دسترس خواهد بود. و هر دانشجو صرفا یک مرتبه حق شرکت در آن را دارا می باشد.
  • ثبت‌نام مسابقه ملی ارائه سه دقیقه ای

    جهت ثبت نام در مسابقه روی لینک زیر کلیک نمایید.
  • مسابقه ملی ارائه سه دقیقه ای

    بسمه تعالیمعرفی مسابقه ملی ارائه سه دقیقه ای «سدید»مسابقات ملی ارائه سه دقیقه ای سدید بستری برای رشد و تقویت مهارتهای ارتباطی بیانی و ایده پردازی در دانشجویان، کاربردی کردن پژوهشها و تحقیقات دانشجویی، ترویج فرهنگ مطالعه و ترویج گفتمان علم است. این مسابقات…
  • کتاب «سه‌دیدار با مردی که از فراسوی باور ما می‌آمد»، منتخب هشت‌بهشت برای مطالعه دانشجویان

    کتاب «سه‌دیدار با مردی که از فراسوی باور ما می‌آمد»، منتخب هشت‌بهشت برای مطالعه دانشجویان معاونت فرهنگی سازمان جهاد دانشگاهی تهران، این بار کتاب «سه‌دیدار با مردی که از فراسوی باور ما می‌آمد»، اثر نادر ابراهیمی را برای مسابقه کتابخوانی هشت‌بهشت و مطالعه…
  • جهت شرکت در آزمون به منو آزمون مراجعه نمایید
  • آزمون در روز جمعه 26 آبان ماه از ساعت 9 صبح الی 24 در دسترس خواهد بود. و هر دانشجو صرفا…
  • پیشنهاد مطالعه کتاب «بازگشت به رام‌الله» به دانشجویان و عموم مردم برای شرکت در مسابقه…
  • هر ماه یک کتاب،‌ یک مسابقه📚 🟡 هم‌صدا با ملت‌های جهان و در حمایت از "مردم مظلوم غزه" 📒…
  • آزمون در روز جمعه 26 آبان ماه از ساعت 9 صبح الی 24 در دسترس خواهد بود. و هر دانشجو صرفا…

 

معرفی کتاب آن مرد با باران می‌آید

آن مرد با باران می‌آید رمانی در حال و هوای انقلاب اسلامی و نوشته وجیهه سامانی است. داستان آن درباره حوادث و اتفاقات چهارماه پایانی انقلاب در سال ۵۷ است؛ به طوری‌که روایت داستان از مهر سال ۵۷ آغاز و تا ۲۶ دی‌ماه که فرار شاه بوده به پایان می‌رسد. 

 

درباره کتاب آن مرد با باران می‌آید

آن مرد با باران می‌آيد داستان زندگی یک خانواده متوسط و یک گروه نوجوان را در ماه های پایانی پیروزی انقلاب اسلامی روايت می‌کند. وقایع داستان حول این گروه نوجوان می‌چرخد که در رأس آن ها نوجوانی به نام «بهزاد» قرار دارد. بهزاد پسری از جنس آدم‌های معمولی دور و بر ماست. کم سن و سال و بی دل و جرات است، سرش توی لاک خودش است و نسبت به اتفاقات اطرافش بی‌توجه است. اصراری هم به شجاعت و قهرمانی ندارد.

اما بر اثر حسادت و رقابت با دوستش، بی اختیار قدم در راهی می گذارد که اتفاقات تلخ و شیرین و فراز و فرود هایش، کم کم او را به يك «بزرگ مرد» تبدیل می‌کند.

 

بخشی از کتاب آن مرد با باران می‌آید

فرياد جمعيت بلندتر از قبل در تمام صحن خيابان مي پيچد: شاه فراري شده، سوار گاری شده.

سعيد به طرفم برمی گردد و در حالي كه در چشمانش برق شادی می درخشد، چيزهايی می گويد. صدايش در ميان همهمه جمعيت گم می شود. فقط چند كلمه ای از حرف هايش را پراكنده مي شنوم: بهروز... زندان... آزادی...

بوی باران می آيد. صورتم را كه به طرف آسمان می گيرم، چند كبوتر از وسط كاج هاي وسط ميدان پر مي كشند و در دل آسمان ابری بالا می روند.

چشمانم را می بندم. يك قطره باران مي چكد روی پيشانی ام، يكي هم روی گونه ام.

چشمانم را كه باز می كنم، از پشت پرده تار و لغزان اشك، می بينم كه به جای مجسمه شاه وسط ميدان، كه حالا تكه تكه روی زمين افتاده، پرچم سبز الله اكبری بالا رفته است.