کتاب کودتا
خاطرات کرومیت روزولت از کودتای بیست و هشت مرداد
نویسنده: کرومیت روزولت
مترجم: محسن عسکریجهقی
نشر ثالث
معرفی کتاب:
کتاب کودتا نوشتهٔ کرومیت روزولت و ترجمهٔ محسن عسکری است. نشر ثالث این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. در این اثر، خاطرات کرومیت روزولت، نوهٔ تئودور روزولت ششمین رئیسجمهور ایالات متحده، از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ در ایران را میخوانید.
درباره کتاب کودتا
کتاب کودتا را کرومیت روزولت نوشته است. او که طراح اصلی کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ در ایران است، تحصیلاتش را در دانشگاه هاروارد با درجهٔ دکترای تاریخ به پایان رساند و سپس بهعنوان دانشیار تاریخ به تدریس پرداخت.
روزولت، در سال ۱۹۴۱ و درحالیکه ۲۵ساله بود، به دستور نخستین سازمان اطلاعاتی آمریکا، مأمور تحقیق دربارهٔ ایران شد؛ این کار سرگذشت او را با تاریخ معاصر ایران پیوند زد.
هنگامی که روزولت پس از خدمات بسیار در سازمان سیا، در ۱۶ تیر ۱۳۳۲، برای رهبری کودتای ۲۸ مرداد وارد ایران شد، ۱۲ سال تجربهٔ پژوهش در مسائل کشورمان را داشت. او با نقش خود در عملیات ۲۸ مرداد، محمدرضا پهلوی را برای همیشه مدیون خود کرد. پس از کودتا هم پیوند روزولت با ایران قطع نشد؛ بلکه ابعادی دیگر یافت. او در سالهای ۱۹۶۴ تا ۱۹۷۹ دلال معتبر معاملات اسلحهٔ امریکا با ایران بود.
خواندن کتاب کودتا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران کتابهای تاریخی و زندگینامهای پیشنهاد میکنیم.
بخشهایی از کتاب کودتا
«چند ماه پیش در آبان ۱۳۳۱ هنگامی که از تهران به واشنگتن بازمیگشتم سر راه در لندن توقف کردم. دولت ایران همۀ انگلیسیها را در چند نوبت از کشور اخراج کرده بود و روابط دیپلماتیک دو کشور به سردی گراییده بود. از نگاه بریتانیاییها توقف من در لندن فرصت بسیار مغتنمی بود و وزارت امور خارجۀ انگلستان خیلی سریع با من تماس گرفت و مرا به آقای کوچران و همکارانشان معرفی کرد و بلافاصله سؤال اصلی مطرح شد. البته برای ما خیلی زود بود تا در همان وهلۀ اول پیشنهاد آنها را جدی بگیریم.
ترومن و آچسن در دیداری که مصدق در اکتبر ۱۹۵۱ [مهر ۱۳۳۰] از ایالات متحده داشت کاملاً شیفته و مجذوبش شده بودند. من و آلن دالاس کاملاً طرفدار پسر عموهایمان روزولت (روزولتها) بودیم اما باید تا اعلام نتایج انتخابات ریاستجمهوری که اتفاقاً در همان ایام در جریان بود صبر میکردیم تا تغییرات عمده در برنامهمان را پیش از اقدام اعمال کنیم.
اما درست قبل از آنکه جمهوریخواهان به قدرت برسند یعنی سال ۱۳۳۲ قبل از آنکه ژنرال بیدل اسمیت از ریاست سازمان سیا به وزارت خارجه منتقل بشود به دفتر رئیس سازمان سیا احضار شدم. دشمنان آلن دالاس انتقال بیدل به وزارت امور خارجه را بسترسازی برای ریاست آلن دالاس میدانستند. به هر حال با اتوبوس شهری خود را به دفتر ریاست سازمان سیا رساندم تا با هم زد و خورد خودمانی! داشته باشیم.
از راه نرسیده با همان خشونت همیشگیاش ناگهان پرسید: «پس آن انگلیسیهای لعنتی کی میخواهند با ما حرف بزنند؟ و این طرح لعنتی کی قرار است اجرا شود؟»
جواب دادم: «به محض جابجایی قدرت در آمریکا و استقرار رئیس جمهور جدید و هر زمان که شما و فاستر دالاس بتوانید با آنها ملاقات کنید. بریتانیاییها هم به اندازۀ شما مشتاق انجام این عملیات هستند اما هنوز مسائل جدی وجود دارد که باید آنها را قبل از اجرای طرح بررسی کنیم تا ببینیم واقعاً از پس این کار برمیآییم یا نه؟»
بیدل غرولند کنان گفت: «معلوم است که برمیآییم. کمر همت را ببند و بجنب جوان.»
خیلی مأخوذ به حیا جواب دادم: «راه درازی در پیش است. باید مطمئن شویم مصدق به اندازهای که گمان میکنیم آسیبپذیر است و آیا مردم و ارتشیان دست مصدق را در دستان حزب توده و روسیه میبینند یا نه؟ باید اطمینان حاصل کنیم شاه به اندازهای که گمان میکنیم در سراسر کشور از حمایت مردمی برخوردار است یا خیر.»
بیدل دوباره بُراق شد و با عصبانیت گفت: «بهتر است دمت را روی کولت بگذاری و بروی تهران تا مطمئن شوی. هرچه زودتر برو و هرچه زودتر مطمئن شو.»
گفت: «بلافاصله بعد از این جلسه دوباره بررسی میکنم. ما هم باید یک طرح عملیاتی تدوین کنیم که مقامات رده بالا در تهران و لندن آن را تأیید کنند.»
گفتم: «با لندن هیچ مشکلی نداریم. هر چه بگوییم میپذیرند.»
بالاخره بیدل با شنیدن این حرف لبخند زد. او اصلاً نمیخندید.»